خاطرات گمشده

خــــاطـــرات هشت ســـال دفــــاع مـــقــدس گـــــــــــراش

خاطرات گمشده

خــــاطـــرات هشت ســـال دفــــاع مـــقــدس گـــــــــــراش

خاطرات گمشده

بگـــذار تا بگــــریم چــــــون ابـــــــــــر در بهـــاران!
کــــــز ســـــنگ نالـــه خیــــــزد روز وداع یـــــاران!
هر کس شراب فرقـــت روزی چشـــــیده باشــــد!
دانـــد که ســـــــخت باشـــد قـــــطع امیــــدواران!
با ســـاربـــان بگـــوئید احـــــــوال آب چـــــــشمم!
تا بـــــر شتــــــر نبنـــدد مــحـــمل به روز بـــــاران!
بگـــذاشـــتند مــــــا را در دیـــــده آب حــســــرت!
گــــریـــان چو در قـــیامت چشـــم گـــــناهـــکاران!
ای صــــــبح شـــب نشینان جانـــم بطـاقت آمـــد!
از بســکه دیـــر ماندی چـــــون شــــام روزه داران!
چندین که بر شـــمـــردم از مــاجـــرای عـــشقت!
انـــــــــــدوه دل نگــــــــفتم الا یـــک از هــــزاران!
((سعدی))بروزگـــاران مهـــــری نشـسته بــر دل!
بیــــــرون نمیــــتوان کـــــــرد الا بـــــــروزگــــاران!
چنــدت کنــــــم حکایت؟شــــرح اینـــقدر کـــفایت!
باقـــی نمیــــتوان گفـــت الا به غمـــگـــــــساران!

+60 درجه

من ایرانیم آرمانم شهادت

 نسل حال و حاضر هر چیزی رو به سادگی نه می پذیره و نه باور می کنه ، لذا در بعضی موارد توجیه اولیه لازم بنظر می رسه ( 1 ) این علامت تصور کنید خط مقدم جبهه ( شامل خاکریزها سنگرهای انفرادی و جمعی ، کانالها و... ) 500 تا 600 متر عقب تر ( 2 ) خط دوم شامل خمپاره اندازهای سنگین و توپخانه ها ؛ مقرهای کوچک بهداری ، دکلهای دیده بانی و... (( 3 )) حدود 2تا 3 کیلومتر عقب تر محل استقرار تیپ و لشکرها ، مقرهای فرماندهی ؛ تدارکات ؛ موتوری ، حمام و آشپزخانه.... و محل استقرار نیروهای پشتیبانی که معمولا در چادرهای دسته جمعی 5 تا 10 نفره که به تناسب وضعیت جبهه این ارایش نیز کمی فرق می کرد و خط دوم  بعضی مناطق نیز همانند خط اول بود مثل جبهه سوسنگرد و دهلران و یا بصورت تپه و کوهستانی و یا مناطق ساختمانی و یا باتلاقی و رودخانه بود .

تابستان در هوای بالای 60 درجه تیر و مرداد در منطقه اهواز در محل خط سوم در چادرهای دسته جمعی  چادرها کیپ تا کیپ بهم چسبیده که تردد بسختی صورت می گرفت . بندهای چادر در هم پیچیده و درون چادرها نیز به سقف اسلحه ها و تجهیزات آویزان ، به کف وسایل شخصی و پتوهای نظامی که این پتوها از بس زبر و خشن بود به هرجای بدن تماس می گرفت بدن را دچارخارش می کرد و ایمنی نیز در حد 0 که اگر مثلا آتش سوزی اتفاق می افتاد واویلا می شد که شهدایی نیز در خصوص اینگونه حوادث داریم . روزی از این روزها ، 100 متری انطرفتر توسط هواپیمای دشمن ، مقر بمباران شده بود که هنوز می شد در اطراف تکه های گوشت و استخان بچه ها پیدا کرد، چادرها نیم سوخته ....و حال و هوای خاصی داشت . خلاصه ، یخ هم که مشکل گیر می آمد ، بدنها جوش زده ، صورتها سوخته ، بطوریکه مثل گوشتی که آب پزکرده اند و رنگش به سفیدی رفته ، بدنها عرق کرده وخورشید هم انگار در صدمتری ایستاده بود و می سوزاند ، دم دمهای ظهر همه چفیه ها خیس کرده دور صورت ، داخل چادر که سایه داشت مثل دیگ سربسته بود که اگه از دیگ می اومدی بیرون آفتاب بشدت می سوزاند ، هیچ راه فراری نبود واین وضعیت بعضی وقتها هفته ها طولانی می شد تا به خط مقدم یا به عملیاتی ختم می شد که داستان خط و عملیاتها هم که بسیار شنیده اید .(سردار خاطره ای از وضعیت سرمای کوهستانی تعریف کردن که چه جوری بچه ها یخ زده بودن ) ولی من فقط در یک جمله خلاصه می کنم : صبح یکی از روزها یک شانه تخم مرغ به من دادن جهت صبحانه ، من این شانه تخم مرغ در گوشه ای از چادر گذاشتم و می خواستم صبحانه برای بچه ها آماده کنم که صدای تیز اندازی بلند شدوصدای آژیر وضعیت قرمز بصدا درآمد تا بچه ها از چادرها بیان بیرون پخش یشن که در صورت بمباران هوایی و حمله به چادرها تلفات کمتر بشه ، منم مثل بقیه از چادراومدم بیرون و مشغول دویدن شدم که اینبار خوشبختانه با آتش پدافندها و یگانهای مربوطه هیچگونه اتفاقی نیفتاد چند ساعتی بعد که وضعیت سفید شد و برگشتیم و خواستیم صبحانه بخوریم بجای تخم مرغ سرخ کرده در روغن ( تخم مرغ آب پز) شده به بچه ها دادم !!!!! این یعنی چــــی ؟؟؟؟؟ یعنی شدت گرما به حدی بود که تخم مرغها آب پز شده بودن . حالا با این اوصاف خدا راضی میشه تو آخرت هم ما رو توآتش جهنم بسوزونه ؟؟

  • حبیب الله فروزش