خاطرات گمشده

خــــاطـــرات هشت ســـال دفــــاع مـــقــدس گـــــــــــراش

خاطرات گمشده

خــــاطـــرات هشت ســـال دفــــاع مـــقــدس گـــــــــــراش

خاطرات گمشده

بگـــذار تا بگــــریم چــــــون ابـــــــــــر در بهـــاران!
کــــــز ســـــنگ نالـــه خیــــــزد روز وداع یـــــاران!
هر کس شراب فرقـــت روزی چشـــــیده باشــــد!
دانـــد که ســـــــخت باشـــد قـــــطع امیــــدواران!
با ســـاربـــان بگـــوئید احـــــــوال آب چـــــــشمم!
تا بـــــر شتــــــر نبنـــدد مــحـــمل به روز بـــــاران!
بگـــذاشـــتند مــــــا را در دیـــــده آب حــســــرت!
گــــریـــان چو در قـــیامت چشـــم گـــــناهـــکاران!
ای صــــــبح شـــب نشینان جانـــم بطـاقت آمـــد!
از بســکه دیـــر ماندی چـــــون شــــام روزه داران!
چندین که بر شـــمـــردم از مــاجـــرای عـــشقت!
انـــــــــــدوه دل نگــــــــفتم الا یـــک از هــــزاران!
((سعدی))بروزگـــاران مهـــــری نشـسته بــر دل!
بیــــــرون نمیــــتوان کـــــــرد الا بـــــــروزگــــاران!
چنــدت کنــــــم حکایت؟شــــرح اینـــقدر کـــفایت!
باقـــی نمیــــتوان گفـــت الا به غمـــگـــــــساران!

یادگار من

من ایرانیم آرمانم شهادت

دیروز تو قنوت نماز به دستام خیره شدم ، دیدم دستام یه ذره داره می لرزه ، احساس کردم میخاد باهام حرف بزنه ، قبل از اینکه اون حرفی رو شروع کنه ، من با نگاهم  پیشقدم شدم  ، تو چند لحظه به اندازه سالیان درازی که بعضی وقتها میگیم عمرمون چه زود گذشت انگار همین دیروز بود باهاش درد دل کردم ، آخه این دستها یادگار سالیان قشنگ منه که باهاش کارهای خوب خوب کردم ،برای دفاع از اسلام اسلحه  به دست گرفتم ،  برای اعزام نیرو و تبلیغات میکرفون ، بعضی وقتها هم  باهاش میخ تابوت شهید.....

بعضی وقتها هم  باهاش میخ به  تابوت شهید زدم و دسته گل و روبان درست کردم  ، و یا  با دوربین عکاسی از  مراسمی عکس گرفتم ، و خلاصه اینقدر خوبی بود که یه کم از بدیها دورتر باشه ، و وقتی هم خسته از روزگار  به طرف خدا بلند می شد ، خداهم به احترام این همه  خوبی دو هزار کف دستمون میذاشت و ماهم با دلی خوش خرج روزگار می کردیم ، دو هزاری که میگم یه وقت خیال نکنی منظورهمین  پوله ، نه ، دو هزار بار بهتر از پول ، حالا پول برامون مهم شده  ، اون موقع خیلی ها جبهه می رفتن و حقوق هر ماه جنگیدن که  دوهزار تومن بود هم موقع تسویه حساب نمی گرفتن ولی در عوض دوهزار بار بیشتراز این پول لذت اخلاص رو دریافت می کردن ، و امثال این دوهزاریها توی تاریخمون  فراوونه ، خوش بحال کساییکه از این مادیات گذشتن و لذتهای معنوی رو پس انداز کردن ، ولی افسوسش هم  برای ماست  که هنوز که هنوزه  قدر این تسویه حساب نکرده های جبهه  رو لب طاقچه فراموشی گذاشتیم و ارزش بسیجی رو  در برگه هایی با مهرتسویه با واحدهای رزمی و دریافت حقوق کامل از تعاون سپاه می دونیم و رزمنده را ،  با نشان  و مدرک تسویه حساب و الزاما درج در پرونده کارگزینی سپاه می شناسیم  . دعای قنوت با الهم عجل لولیک الفرج تموم شده بود ولی هنوز همچنان دستام به چشمام زل زده بود و انگار به اشاره می گفت : میان ماه من تا ماه گردون تفاوت اززمین تا آسمان است ، این دستهای گنه آلود امروز کجا و دستهای آسمانی اون دوران کجا ، و من از خجالت ، دستها را به زانو گرفتم به رکوع رفتم . تا سجده کنم خوبیها را ...

  • حبیب الله فروزش