یادگار من
دیروز تو قنوت نماز به دستام خیره شدم ، دیدم دستام یه ذره داره می لرزه ، احساس کردم میخاد باهام حرف بزنه ، قبل از اینکه اون حرفی رو شروع کنه ، من با نگاهم پیشقدم شدم ، تو چند لحظه به اندازه سالیان درازی که بعضی وقتها میگیم عمرمون چه زود گذشت انگار همین دیروز بود باهاش درد دل کردم ، آخه این دستها یادگار سالیان قشنگ منه که باهاش کارهای خوب خوب کردم ،برای دفاع از اسلام اسلحه به دست گرفتم ، برای اعزام نیرو و تبلیغات میکرفون ، بعضی وقتها هم باهاش میخ تابوت شهید.....
بعضی وقتها هم باهاش میخ به تابوت شهید زدم و دسته گل و روبان درست کردم ، و یا با دوربین عکاسی از مراسمی عکس گرفتم ، و خلاصه اینقدر خوبی بود که یه کم از بدیها دورتر باشه ، و وقتی هم خسته از روزگار به طرف خدا بلند می شد ، خداهم به احترام این همه خوبی دو هزار کف دستمون میذاشت و ماهم با دلی خوش خرج روزگار می کردیم ، دو هزاری که میگم یه وقت خیال نکنی منظورهمین پوله ، نه ، دو هزار بار بهتر از پول ، حالا پول برامون مهم شده ، اون موقع خیلی ها جبهه می رفتن و حقوق هر ماه جنگیدن که دوهزار تومن بود هم موقع تسویه حساب نمی گرفتن ولی در عوض دوهزار بار بیشتراز این پول لذت اخلاص رو دریافت می کردن ، و امثال این دوهزاریها توی تاریخمون فراوونه ، خوش بحال کساییکه از این مادیات گذشتن و لذتهای معنوی رو پس انداز کردن ، ولی افسوسش هم برای ماست که هنوز که هنوزه قدر این تسویه حساب نکرده های جبهه رو لب طاقچه فراموشی گذاشتیم و ارزش بسیجی رو در برگه هایی با مهرتسویه با واحدهای رزمی و دریافت حقوق کامل از تعاون سپاه می دونیم و رزمنده را ، با نشان و مدرک تسویه حساب و الزاما درج در پرونده کارگزینی سپاه می شناسیم . دعای قنوت با الهم عجل لولیک الفرج تموم شده بود ولی هنوز همچنان دستام به چشمام زل زده بود و انگار به اشاره می گفت : میان ماه من تا ماه گردون تفاوت اززمین تا آسمان است ، این دستهای گنه آلود امروز کجا و دستهای آسمانی اون دوران کجا ، و من از خجالت ، دستها را به زانو گرفتم به رکوع رفتم . تا سجده کنم خوبیها را ...
- ۹۲/۰۵/۱۱