پیام سردار
من ایرانیم آرمانم شهادت
جبهه جنوب ، دشت عباس
قبل از عملیات آزاد سازی خرمشهر حدود بیش از 40 نفر از گراشیها از جمله شهید محسن بهمنی ، شهید برزگران شهید عظیمی ، مرحوم حاج عوض خوشبخت و... جبهه بودیم ، مرحوم خوشبـــخت شبها وقت نگهــــبانی همیشه پاس بخش می شد من و شهید ناصر که سنمان از بقیه کمتر بود باهم نگهبان می گذاشت ...
....شب بود و سکوت ؛ ماه بود و من
... و بجای 2 ساعت 4 ساعت نگهبانی می دادیم و اکثر اوقات در سنگر باهم پیرامون مسایل مختلف بحث و تبادل نظر می کردیم تا اینکه .....
زیر نور ماه در سکوتی که گهگاه با انفجار خمباره ای و یا رگبار تفنگی می شکست من و ناصر مشغول صحبت بودیم : ناصر یه سوال دارم ؟
بگوشم
اگه یه روز خدایی ناخواسته مسوولین مملکت بخوان به خون شهدا و آرمانهای امام و انقلاب بشت کنن یعنی خیانت کنن تو چکار می کنی؟
( حسی عجیب گرفت ، اسلحه اش برداشت به طرف دشمن نشانه رفت با شلیک تیری سکوت را شکست و با صدای بلند فریاد زد )
* به والله این اسلحه ای که الان به طرف بغداد نشانه رفته است به طرف تهران نشانه خواهم رفت *
- ۹۲/۰۵/۱۰